در نظریه‌ی اقتصادی، “انسان اقتصادی”[1] با تصمیم‏گیری‌های عقلانی، ترجیحات پایدار، خود مداری و در پی بیشترین منفعت، مدل اقتصادی انسان محسوب می‌شد. طبق اظهارات سیمون[2]: “سیستم اولویت‌های انسان اقتصادی کامل و پایدار بوده که با توجه به آن می‏تواند از میان گزینه‌های گوناگونی که پیش روی وی قرار می‌گیرد دست به انتخاب بزند. وی کاملاً از محتوای این گزینه‌ها آگاه است. می‏تواند برای انتخاب بهترین گزینه پیچیده‌ترین محاسبات را انجام دهد”. بِکِر[3]، نظریه‌ی انتخاب عقلانی را مطرح نمود و این نظریه را به حوزه‌های خارج از اقتصاد سنتی بسط داد؛ از جرم و جنایت گرفته تا ازدواج (بکر، 1981) و همچنین رفتار مالی. بکر معتقد بود روانشناسان و جامعه شناسان می‏توانند از فرض “انسان عقلانی”[4] که اقتصاددانان نئوکلاسیک ترویج نمودند بیاموزند. مقصود او این نبود که مصرف‏کنندگان برای انتخاب شریک زندگی یا اتخاذ تصمیم مالی از مدل‌های اقتصادی و موازنه‌ها استفاده می‏کنند (اعتبار توصیفی)[5]، بلکه فرض وی بر این بود که مدل‌های اقتصادی می‏توانند پیش‏بینی‏کننده‌ی خروجی فرآیند تصمیم‏گیری انسان باشند (اعتبار پیش‏بین)[6].

هرچند، اواخر قرن گذشته، جریان فکری مخالفی پدیدار شد. در اقتصاد رفتاری و مالی رفتاری، مدل‌های جدید با ماهیت توصیفی بهتر در رابطه با رفتار مالی و اقتصادی ارائه شد. از چشم‏انداز روانشناختی، روانشناسی اقتصادی با بررسی رفتار اقتصادی مصرف‏کنندگان، سرمایه‏گذاران و کارآفرینان، به این پیشرفت‌ها کمک کرد. اقتصاددانان نئوکلاسیک از روانشناسان و جامعه شناسان می‌آموزند. اقتصاد رفتاری، تغییر پارادایم در اقتصاد به وجود آورده است. در این تغییر پارادایم[7]، سه مرحله‌ی متمایز مشهود است[8]:

  1. ناهنجاری‌ها، تناقضات و انحرافاتی نظری کشف شده است که نظریه‌ی اقتصادی نئوکلاسیک قادر به توضیح آن‏ها نیست[9].
  2. این ناهنجاری‌ها را می‏توان به سوگیری‌ها و ابتکارها[10] نسبت داد؛ نوعی از نظریه‌های جانبدارانه[11] که به تبیین شماری از پدیده‌های اقتصادی می‌پردازند. نظریه‌ی دورنما[12]، نمونه‌ای از یک نظریه‌ی جانبدارانه موفق است[13].
  3. این سوگیری‌ها و ابتکارها را می‏توان طبقه‏بندی نمود و خوشبختانه جزئی از یک نظریه‌ی اقتصادی (رفتاری) جامع جدید خواهد شد. هرچند، ضرورتی ندارد که حتماً صحیح باشد. همچون روانشناسی، ممکن است تامین مالی/اقتصاد رفتاری صرفاً علمی فاقد یک نظریه‌ی جامع بلکه شامل چندین نظریه‌ی جانبدارانه باقی بماند.

در حال حاضر، اقتصاد رفتاری و تامین مالی وارد مرحله‌ی دوم شده‌اند. مطالعات توصیفی و آزمایشاتی در مورد نحوه‌ی رفتار افراد و تصمیم‏گیری‌های آنها، نحوه‌ی بهره‏گیری از ابتکارها، سوگیری‌ها و غیرمنطقی بودن نظام‏مند انسان‌ها و در عین حال قابل پیش‏بینی بودن رفتار آن‏ها انجام شده‌اند. توجه داشته باشید در اقتصاد رفتاری و دانش مالی رفتاری، بیشتر تاکید بر (تغییر) رفتار است و کمتر به (تغییر) سازه‌های ذهنی همچون ادراک، انگیزه، دیدگاه و نیت پرداخته می‌شود. پیشرفت مشابهی در روانشناسی حاصل شد: رویکرد رفتارگرا[14] که تمرکز اولیه آن بر رفتار است و کمتر به سازه‌های ذهنی غیرقابل مشاهده[15] همچون نگرش و قصد[16] پرداخته می‌شود.


[1] homo economicus

[2] Simon (1957, p. xxiii)

[3] Becker (1976)

[4] rational man

[5] descriptive validity

[6] predictive validity

[7] paradigm change

[8] Kuhn, 1962; Lakatos, 1968; Van Raaij, 1985

[9] Thaler, 1992

[10] biases and heuristics

[11] partial theory

[12] Prospect theory

یکی از نظریه‌های حوزه اقتصاد رفتاری است. این نظریه به توصیف این موضوع می‌پردازد که مردم چگونه بین گزینه‌های احتمالی مختلف که دارای ریسک هستند و در آن‏ها احتمال هرکدام از پیش‌آمدها مشخص است تصمیم‌گیری می‌کنند. این نظریه بیان می‌کند که مردم به جای تصمیم‌گیری بر پایه پیش‌آمدهای نهایی، براساس پتانسیل ارزش سودها و زیان‌ها تصمیم‌گیری می‌کنند و تعیین این سودها و زیان‌ها براساس تصمیم‌گیری‌های ابتکاری صورت می‌گیرد.

[13] Kahneman and Tversky, 1979

[14] Skinner, 1974

[15] unobservable mental constructs

[16] attitude and intention

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *